Baloney
لذتی که در دی اکتیو کردن هاست در اکتیو کردن ها نیست!
باید بگم که عمر مفیدی نداشتم امروز نیز، جز همون ساعان کلاسم و البته قبلش
و احتمالا فردا صبح که مثه خر پامیشم تمرین حل میکنم
جز این به اجباری نشستن جلو مهمون و گشت زنی تو وب گذشت ازون مدلا که تهش به افسردگی میرسه
اصولا در سن و سال اکنون من (27) هر گذشتِ وقتی تورو به پوچی میرسونه
ااای حالم بد شد از این حجم نا امیدی
چه خوبه اینجا کسی نمیگه ور نزن بابا
من از 9 سالگی خاطره می نوشتم، این سنت حسنه رو مادر زرنگ و باهوشم در ما باب کرد. همه ی ما از بچگی خاطراتمون یادداشت می کردیم
من 4 تا دفتر قطور خاطره دارم
اما الان چندوقتی هست نمی نویسم
وقتی گفتم چه خوبه اینجا، یادم اومد از بوی دفتر و خودکار و نوشتنم با اون امضای مزخرف ته هر خاطره:)
نوشتنم شبیه رایتینگم افتضاح شده :)) جملات کوتاه با ساده ترین فعل ها و اسامی:)))
بیاین بخونین خب یکم میخندین فوقش
خسته نشدین انقد وبلاگای فلسفی و عشقولانه خوندین؟ شما چرا انقد عمیق و خاصین؟ پس ما معمولیای سطحی چی :))
مختون نگوزید آیا؟
پ.ن: سال 89 یا اوایل 90 بود بعد از یک ماجرای یواشکی و سپس علنی و در نهایت شکست عشقی که به صورت کاملا یواشکی در خانواده ختم به خیر می شود، اعضای خانواده سعی در آرام و معمولی نشان دادن جو میکنند. در این بین می کوشند با تدابیری فرد شکست خورده را دوباره با عطوفت و رافت به حالت قبل بازگرداند. از جمله تدابیر: صحبت های یواشکی دم در، تماس های یواشکی و بیان رمزالود توصیه ها و طرز برخورد با فرد شکست خورده بود که زد و بدل میشد. فرد شکست خورده میخواست عنوان کند نیازی به این کاراگاه بازیا نیست من خوبم اما عادت به ضایع کردن بقیه نداشت خصوصا که تو زحمت بیافتن. در این راستا پیامکی از ارشد خود دریافت می کند مبنی بر اینکه:
خواهرم! بعضی ها با آدم مثل کتاب برخورد می کنند، وقتی خواندند و تمام شد میروند سراغ کتاب بعدی.
ولی فرد دریافت کننده این پیامک به خوبی پی به بی ربط بودن این پیامک در ماجرایش برده بود و اینکه اصولا سر این موضوع میشود زیاد سخن گفت
العرض. بنده در حال حاضر به این پیامک رسیدم دوباره و این سوال : آیا میشود کسی را یافت که هر روز تو را برای کشفی نو بخواهد و تو نیز؟
داریم؟ نداریم؟
فی الواقع نیازی به جوابش ندارم صرفا یه سوال در هوا بود